“Book Descriptions: ؛«سالِ سی» رمانی است مفصل، مملو از قصهها و خردهقصههایی از چند نسل تا تصویری واقعی از زمانهی معاصرمان را به نمایش بگذارد. عنوان کتاب در وهلهای نخست خواننده را به یاد فردوسی و اثر جاودانش شاهنامه میاندازد. این یادآوری البته در سراسر رمان برای ما تکرار میشود. آغاز بخشهای داستانی که سرفصلهایی شاهنامه وار دارد و با گفتوگویی با کتاب فردوسی آغاز میشود مثل سرفصل اولین قسمت داستان؛ «کنون رزم سهراب...» یا نخستین جملات رمان: «چه زوری! پاها صاف و ستون، کمر خم، سر و سرشانه بالا، خیمه زده روی حریف سه خرواری. دستها را از پشت چفت کرده به لبههایش، چپ و راستش میکند. بیاوردش وسط میدان. بازوها فشار میآورند پیراهن را پاره کنند. نعره میزند. شلوارش از زور عرق خیس خیس است؛
اما «سال سی» تنها با شاهنامه فردوسی در گفت و گو نیست. در این کتاب میتوانید روایت متفاوتی از واقعهی ۲۸ مرداد، کودتای سیاه و صنعت ملی شدن نفت بخوانید. ابوالفتحی در نوشتن قصهی «سال سی» با طمأنینه و مراقب قلم زده است. از داستانهایش به زودی عبور نکرده، و به دنبال زدن مهر مختومه به خرده قصههای رمان نبوده است. اما نکتهی مهم در این میان، نحوهی برخورد مولف اثر با وجوه تماتیک کارش است. با این که در «سال سی» نوعی تقارن تاریخی میان تاریخ پیش از انقلاب و زمانهی حاصر وجود دارد، و با این که رمان سرشار از اشارههای تاریخی-اجتماعی است اما نویسنده برآن نبوده است تا در فرجام کار پیامی مهم و کلیشهای برای مخاطب مخابره کند. این رویکرد، رویکردی شایع است که بسیاری از داستانهای اجتماعی از گزند آن در امان نیستند. نویسندهی کتاب «سال سی» توانسته نسبت به صادر کردن حکم نهایی کارش بی اعتنا باشد و این بی اعتنایی را تا پایان داستان حفظ کند. این نگرش ابوالفتحی باعث میشود مخاطب، خصوصا در پایان داستان، بیشتر در تاویل داستان مشارکت کند. او روایت مفصلی از تاریخ و جامعه خوانده است و اکنون خودش باید درباره آن قضاوت کند. با این توضیح حتی میتوان گفت در رمان «سال سی» امر خطرناک، یعنی قضاوت کردن بر عهدهی مخاطب است. اوست که باید زنجیره حوادث را پشت سر هم بچیند و از آن نوعی انسجام معنایی بیرون بکشد؛” DRIVE