BookShared
  • MEMBER AREA    
  • آبنبات هل‌دار

    (By مهرداد صدقی)

    Book Cover Watermark PDF Icon Read Ebook
    ×
    Size 25 MB (25,084 KB)
    Format PDF
    Downloaded 640 times
    Last checked 12 Hour ago!
    Author مهرداد صدقی
    “Book Descriptions: کتاب حاضر، دربردارندهٔ داستان‌هایی به هم پیوسته با موضوع طنزآمیز است. عنوان داستان‌ها عبارت‌اند از: «راز»، «خواستگاری»، «کارت اضافی»، «پلاک دوازده به علاوهٔ یک»، «بفرمایید حلیم»، «بوی عیدی»، «معتاد»، «کیش و مات» و… فضای داستان سرتاسر ماجراهای خنده‌دار و حیرت‌آور است

    این بار قصهٔ طنز و نمکین از زبان یک طفل بجنوردی که برادر عزیزش قرار است برود جبهه! آبنبات هل دار!

    چه خاطراتی که از روزگار جنگ در این سرزمین باقی نمانده و هر کسی می‌داند که آن روزها فقط روزهای جنگ و گلوله نبودند. درون مرزهای ایمنی که عده‌ای جان خود را بر سر حفظ تمامیت و امنیت آن می‌نهادند، مردمی شریف و صبور روزگار می‌گذراندند و اکنون مهرداد صدقی با زبان طنز و کلک، ماجراهای مفرحی از آن روزگاران برای مردم امروز تعریف می‌کند.

    داستان را محسن که ته تغاری یک خانوادهٔ پنج نفره است روایت می‌کند و فضای داستان در یکی از محله‌های قدیمی بجنورد، در سایه سار محبت مادربزرگی پیر و فرتوت اتفاق می‌افتد. محسن است و بازیگوشی و ماجراجویی که این نوستالژی دهه شصتی را با کارهای شیطنت آمیزش پر از خنده و شادی می‌کند.

    نویسنده به خوبی نشان می‌دهد که حتی در دل جنگ و اضطراب آن سال‌ها، عدهٔ زیادی از مردم با صبوری، سرگرمی‌های خودشان را ایجاد می‌کردند و زندگی مفرح و پر ماجرایی داشتند. این سرگرمی‌ها نیاز نبود خیلی پیچیده باشد و دل‌ها با ساده‌ترین تفریح، نظیر اولین سینما رفتن، دیدن برنامه‌ها برای اولین بار از قاب یک تلویزیون رنگی و خوراکی‌های خوشمزه و جدید شاد می‌شد. محسن بازیگوش قصه از هر کار کوچکی ماجرایی در می‌آورد و از رفتن به مدرسه گرفته تا پخش کردن کارت‌های عروسی و بردن آش نذری، هر جا که بتواند آتش می‌سوزاند و خنده را به لب مخاطب کتاب می‌آورد.

    بریده‌ای از کتاب آبنبات هل‌دار
    بی‌بی قشقرقی به راه انداخت که بیا و ببین. با این حرف‌ها که «شما منِ آدم حساب نِمکنین.» و «من آرزوی دیدن عروسی نوه‌مِ باید به گور ببرم.» و «منِ بگو که یک بسته روشورِ امروز تو حموم تموم کردم.» و… خلاصه، از آنجا که ماندنِ من هم به‌تنهایی صلاح نبود، همه به سمت خانهٔ عروس راه افتادیم. البته همه که نه. عمو جواد و زن‌عمو هاجر نیامدند؛ چون توی مشهد زندگی می‌کردند و عمویم نتوانسته بود مرخصی بگیرد. عمه بتول هم برای دلیل نیامدنش گلایه کرده بود چرا فرد دیگری را که او می‌پسندد برای محمد نمی‌گیریم؛ اما مسئله این بود که او اصلاً هیچ‌کس را نمی‌پسندید و فقط دنبال بهانه بود تا بهانه بگیرد! مامان می‌گفت عمه بتول، وقتی جوان و مهربان بوده، یک نفر را می‌خواسته و او هم عمه بتول را؛ ولی یک‌دفعه، با اینکه عمه بتول هنوز هم او را می‌خواسته، او دیگر عمه‌ام را نخواسته و از آن‌موقع اخلاق عمه بتول سگ شده! طفلکی، با اینکه چهل سالش شده بود، هنوز عروسی نکرده بود و می‌گفت: «مردا آدم نیستن.» یک بار از او پرسیدم: «یعنی منم عمه؟» و عمه جواب داد: «تا بچه‌ای خوبی؛ ولی بزرگ که بشی تو یَم یک خری مِشی مثل بقیه!»”

    Google Drive Logo DRIVE
    Book 1

    قهوه سرد آقای نویسنده

    ★★★★★

    روزبه معین (Rouzbeh Moein)

    Book 1

    سال بلوا

    ★★★★★

    Abbas Maroufi

    Book 1

    راهنمای مردن با گیاهان دارویی

    ★★★★★

    عطیه عطارزاده

    Book 1

    چشم‌هایش

    ★★★★★

    Bozorg Alavi

    Book 1

    سمفونی مردگان

    ★★★★★

    Abbas Maroufi

    Book 1

    دایی‌جان ناپلئون

    ★★★★★

    Iraj Pezeshkzad

    Book 1

    پاییز فصل آخر سال است

    ★★★★★

    Nasim Marashi

    Book 1

    The Suicide Shop

    ★★★★★

    Jean Teulé

    Book 1

    چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

    ★★★★★

    Zoya Pirzad

    Book 1

    تکه‌هایی از یک کل منسجم

    ★★★★★

    پونه مقیمی

    Book 1

    من او

    ★★★★★

    Reza Amirkhani

    Book 1

    تاکسی سواری

    ★★★★★

    سروش صحت

    Book 1

    آدم‌خواران

    ★★★★★

    Jean Teulé

    Book 1

    مثل خون در رگ‌های من: نامه‌های احمد شاملو به آیدا

    ★★★★★

    احمد شاملو

    Book 1

    اتاق قرمز

    ★★★★★

    Edogawa Rampo