زمستان با طعم آلبالو
(By الهام فلاح) Read EbookSize | 28 MB (28,087 KB) |
---|---|
Format | |
Downloaded | 682 times |
Last checked | 15 Hour ago! |
Author | الهام فلاح |
در بخشی از کتاب میخوانیم: «از خواب که میپرم هنوز هوا تاریک است. ساعت پنج نشده. اصلاً به پنجرهها نگاه نمیکنم. ترسم از این وقت روز را آنقدری میشناسم که به هیچ پنجرهای حتی نیمنگاه هم نیندازم. پاهای یخکردهام را بغل میگیرم. درست مثل جنینی بیگناه. شروین ملحفه عروسکیاش را رویم انداخته. پاهایم تمام شب از زیر این ملحفه کوچک بیرون ماندهاند و حالا اینطور سرد و بیحس شدهاند. ملحفه را تا روی گوشم بالا میکشم.
به پهلوی چپم میچرخم. دلم از گرسنگی مالش میرود و صدای تالاپ تالاپ قلبم مثل صدای طبل جنگ دلهرهآور شده. چشمهایم بازِ باز است و هیچ جور توی کتشان نمیرود که الآن وقت خواب است و باید بسته شوند. آخر من هنوز دلم میخواهد کپه مرگم را بگذارم. مینشینم و نفس عمیق میکشم.
چند روز پیش سیما گفت: «اینطور وقتها بهترین کار این است که نفس بگیری... اینطوری...» و طوری نفسگیری کرد که آخرش هم نتوانستم مثل او نفس بگیرم و سیما گفت که خیلی بیعرضهام. پاهایم مثل پاهای مردهها سفید شده و لاک قرمزم بیش از هر وقت دیگری خودش را نشان میدهد. میروم توی حمام.
شیر آب گرم را باز میکنم و لباسهایم را در میآورم. شکمم را با دستهایم میمالم و دستم را میگذارم روی همان نقطه اتصال قدیمیام با مامان. و طبق معمول هر دفعه که میآیم حمام باز حسرت میخورم که لابد قطر بند نافم آنقدری نبوده که چند تا از خصلتهای خوب مامان، اعتماد به نفس خدشهناپذیرش، همیشه شاد بودنش، همیشه معشوق بودنش، بتواند از آنجا وارد بدن من شود و در آن رسوب کند.»”